بربادرفته
خراب و خسته و ناشاد می روم خداحافظ
ز دست دین و دل آزاد می روم خداحافظ
دریغم آید از آن ، چون زمان بوس و وداع
ندیدمت رخ و ناشاد می روم خداحافظ
اسیر پنجه دردم کجا روم ؟ چه کنم ؟
ز دیده رفته و از یاد می روم خداحافظ
گنه نکرده به طوفان غم سپردندم
ز شهره فتنه و بی داد می روم خداحافظ
هوای کوی و دیاری دگر به سر دارم
چو آب آمده ، چون باد می روم خداحافظ
دل شکسته ام آماج تیرهای بلاست
ز پیش اینهمه صیاد می روم خداحافظ
اجل نمی دهدم مهلتی برای وداع
فراز کوه ، چو فرهاد می روم خداحافظ
سه شنبه 20 آذر 1391 - 11:37:38 AM